امروزیکی بهم میگفت “داستان من با سیگارم جالبه. گاهی یه دونه سیگار یه حالی بهم میده که دیگه دلم نمیخواد با یه سیگار بعدی خرابش کنم ولی گاهی هرچی میکشم حالم اون حالی نمیشه که میخوام.”
همین جریان انگار با مشروب هم هست. دایی م میگفت ۲تا شات آدمو سر خوش میکنه، بعدِ اون دیگه هر چی بخوره دیگه نمیفهمه و داره خراب ترش میکنه. در مورد خیلی آدما اینو نگاه کردم و به نظرم درست بود. البته ظرفیت جوونا با سنای بالاتر مسلمن فرق میکنه ولی تو جوونا هم این هست که از یه جایی به بعد دیگه هرچی میخورن حال رو که بهتر نمیکنه هیچ، داره خراب تر هم میکنه. همیشه این سوال برام پیش میاد که آخه چرا به همین حد خوب و سر خوشی رضایت نمیدن واون تصویر بد رو توی ذهن بقیه درست میکنن؟
یکی که مشروب خور قهاری بود یه شبی که سرش گرم بود بهم گفت هر باری که به قصد مشروب خوردن میشینه نیتش با بار بعدی فرق میکنه، یه بار فقط به قصد اینکه مشروب بگیردشو سرش گرم بشه میشینه، به اصطلاح پدر من بازی بازی کنه. ولی گاهی هم به نیت این میشینه که مست و پاتیل بشه، و آخرش هم با خنده گفت که اصلن لذتش به بالا آوردن تهشه. منم خندیدم ولی برام عجیب بود. اماحالا با سیگار کشیدن اون دوستم که مقایسه میکنم یکم برام توجیه پیدا میکنه. هرکی یه مرامی داره…