آلارمهاى ”الكى“

چند وقت پيش، دوستم با مخاطب خاصش دعواش شده بود. از يه سري از مسائل تو رابطه اش به حدي از اذيت شدن رسيده بود كه تصميم گرفت بره به اون بگه ميخواد فعلن يه مدت نباشن با هم يا يه همچين چيزي. گرچه از نظر من موضوع اونقدر گنده نبود ولي واقعيت اينه كه شايد مسئله خيلي كوچيك باشه ولي همون مسئله ي كوچيك ممكنه اون آدم رو خيلي اذيت كنه، در حدي كه بخواد يه تصميم جدي بگيره. به خاصش كه گفته بود اولين جوابي كه شنيده بود اين بود:That’s out of question. و شروع كرده بود به راه حل پيشنهاد دادن براي بهتر كردن اوضاع.
اينا رو گفتم كه بگم اينجوريش هم هست… خيلي فرق داره با وقتي كه آدم ميره ميگه كه داره از فلان چيز خيلي اذيت ميشه و اين يه جور آلارمه كه اين يه چيز به ظاهر كوچيك داره رو من تاثير بزرگ ميذاره. و چه جوابي ميشنوه؟ “تو وقتي با من دوست شدي من همينجوري بودم… من اينجوريم ديگه… آدم كه خودشو عوض نميكنه…، حرص خوردنت به خاطر علاقه ي زياده…”
چرا آدما منتظر ميشن كه يه موضوعي هر چند از نظر اونها كوچيك آدم رو به جايي برسونه ديگه نتونه مثل هميشه با اذيت شدن ردش كنه و اينبار شايد يه جور ديگه از كنارش رد بشه.

(no title)

شب شده و دارم در آرامش و سكوت به فرمولهاى امتحان آمار پس فردا نگاه ميكنم. آرامشم از اونجا مياد كه ميدونم هر چقدر هم زورِ اضافه بزنم در نمره ي پس فردام فرقي ايجاد نميكنه، حالا چه امتحان دو روز ديگه باشه چه يه هفته. اصولن از دوره ي كارشناسي به ما نيومده تو آمار نمره ي خوب بگيريم چه برسه به حالا كه خير سرم فرمولها پيشرفته تر هم شدن. اما بهشون نگاه ميكنم، و نگاه ميكنم، و نگاه تر… شايد اون لابه لاي فرمولها، نا برابري اي پيدا كنم كه نشون ميده اين حق من نبود كه تو* با من كردى…

*مخاطب خاصي ندارد.