(no title)

صبحها كه بيدار ميشود، بعد از شستن صورتش و قبل از آراستن آن جلوى آينه، لبخند چسبيده به گوشه ى آينه را به لبهايش ميدوزد. همان لبخندي كه ديشب، وقتي خسته و كوفته به خانه و جلوي آينه آمده بود بر گوشه ى لبش ماسيده بود و كندن آن از صورتش هم كار آساني بود. گاهي هم صبحها آنقدر دير از جايش در مي آيد، تا شايد ثانيه اي كمتر در عالم بيداري سر كند، كه لبخند چسبيده به آينه در عجله هايش گم ميشود يا حتي فراموش ميشود.

و به همين راحتي روزها را لبخند به لب دوخته به شب ميرساند و تظاهر ميكند به آنچه نيست و دلش اما آن درون فغان ميكند،فغان… واو لبخند ميزند. روزهايي هم ميشود كه جاي لبخند بر لبانش خاليست، حرف دلش از نگاهش پيداست و آن روزها متهم ميشود به اينكه انگار غريبه شده است و ديگر خودش نيست.

و اما او باز هم روز بعد لبخند را از گوشه ى آينه بر ميدارد و بر لب ميدوزد… و روز بعد و روزهاى بعد… و دچار حادثه ى تلخ تكرار ميشود…

It’s always hard to confess but when you look to the past it is shining and sweet memories, but the future, damn it is dark and scary. And you miss the old days, you always miss the old days.
I just miss the old days… The shiny sun of that land and the voice of mom in every morning of the life… And the smell of cigarette of your hand…
I just miss the old days…

(no title)

دلم گرفته… امسال از هيچ آتيشى نپريدم… امسال صداي هيچ ترقه اي اعصابم رو به هم نريخت. دلم گرفته… گرفته تر هم ميشه وقتي به چند روز ديگه كه عيده برسم و واقعا درك كنم كه تحويل سال وقتي تو سرزمين خودت نباشه ديگه مفهومي نداره. ميون مردم خودت كه نباشي تا اين رو با هم جشن بگيرين از شور و حال ميفتي.
خيلي سعي كردم مبارزه كنم با اين احساس ولي واقعيته كه انگار اونايي كه اينجان با به زور برگزار كردن اين مراسم ميخوان يه جوري چنگ بزنن به اون گذشته اي كه ازش اومدن بيرون و ثابت كنن كه هنوز يه تعلقي دارن بهش. دردناكه ديدن تلاشهاي مذبوحانه ي ملتي كه به دور از سرزمينشون دارن هنوز سعي ميكنن تيكه هاي باقي مونده از اون سرزمين تو وجودشون رو زنده نگه دارن.

دلم ميگيره… منم از همين ملتم…

دلم هواى نگاهت را ميخواهد،
هواى آن خاطره هاى كهنه را.
كجاى اين داستان رها شديم ما؟
در را كه باز ميكنى، در آن نگاهت را ميگويم،
نسيم خاطره هاى نگاه گرمت پشتم را مينوازد…
ببند در را،
ترك عادت موجب مرض است…